ایجاد یک پدافند حقوقی غیرعامل در جنگی هیبریدی علیه سرمایه داری حقوقی حاکم بر جهان هدف نگارش این کتاب است. شهروندان امروز حق وندان فردا هستند و آزادی آنان از فاکتورهای کلیشه ای حقوق مدرن شایسته مسلح شدن به آگاهی های حقوقیست. این اثر به شکل اجتهادی نگارش شده و شامل دغدغه های نویسنده است. لذا از ارجاعت کلیشه ای اکادمیک و منبع نگاری های عجیب و غریب در آن خبری نیست.
تئوری مرگ قانون گذار (مرگ مولف) شاید که به بیان دیگر همان تفاوت فلسفی و جود قانون و قانون گذار است. انگار زمانی که حرفی زده شد دیگر متعلق به فرد گوینده نیست چه می خواهد در دادگاه باشد چه پارلمان یا چه در جای دیگر! یعنی معنا با اشخاص حقیقی و حقوقی هیچ ارتباطی ندارد و اصولا نمیتواند رابطه ای میان ای دو باشد؟ اساسا ممکن است که قانون گذار خودش نداند چه گفته است مثل شاعری که بعدها معنی شعرش را می فهمد. به لحاظ فهم هنری دقیقا مشابه مفهوم خیانت تصویر است اما این جا کلمه است که به حق خیانت می کنند. خیانت کلمه حالا مهم ترین چالش قانون گذارییست. این یعنی قانون گذار بودن هستی، همان چیزی که در ادبیات مکتب حقوق طبیعی از آن تحت عنوان حق الهی نامبرده می شود. پسچه دلیلی دارد که اصولا بخواهیم ارادهی قانون گذار را فهم کنیم؟ اصولا چه فرقی دارد که قانون گذار که بوده و چه می اندیشیده است؟ او صرفا جعل قانون کرده است. علم هرمنوتیک و تاویل متن حالا امر غیر قانونی را قانونی می کند و برعکس. پاسداری از قانون گذار به معنی است و بی شرمانه تر از نگهبانی برای قانون و نظم حقوقی به نظر می رسد انگار در درون هر قانون میان حق و عرف یک صلح صورت می گیرد، صلحی که بیان گر یک جنگ است و آن را صلح مسلح می نامیم. این جا همه علیه یکدیگر به سلاح های سنگین عقلانی مسلح هستند اما احدی جرات چکاندن ماشه را ندارد. یک شلیک می تواند این صلح مسخره اما قانونی را به هم بزند. صلح مبانی و ماهیت ها در متن قانون پیش تر انجام شده. قانون زندان است و پشت آن هیولایی به نام دولت کمین کرده. با توهم قانون گذاری و به اسارت گرفتن روح جهان توسط او، واژگان در برابر هم صف آرایی می کنند.قانون مدرن ترین اسارت و زندان بشریست اما تفسیرهای رهایی بخش هم راه فراری از بردگی قانونی است. در واقع نظام سرواژ و برده داری هرگز از بین نرفته بلکه این خشونت غیرحقانی توانسته به راحتی وارد قانون شود. یک جنبش فرا روانی انگار در وجود قانون گذار اتفاق می افتد و قانونش هم مشوش و پرتضاد و تناقض می شود و تفسیرش هم غیرممکن می گردد. انگاروجود قانون هم راه خوبیست از دید برخی بهترین کار منع وجود قانون پدرانه و از بالا به پایین است. نباید این را حقانیت انگاشت، چون حکمت شفاهی به کمک ما می آید و شفاهتی حقانی برای نجات از بند قانون ایجاد می کند. پس قانون شفاهی همان قانون عرفی و حقوق طبیعی است؟ نه به این راحتی! حقوق وضعی و وضعیت ساز این جا معنا پیدا می کند. البته این فراتر از ظرفیت زبانی ماست. امروزه روز، حقوق خودش توسط قانون به اسارت خطوط الفبا گرفته می شود. انگار مالکیت معنوی آن هم از آن جا نشات می گیرد. که مالکیت بر معنا بی مفهوم بده و در عصر انفجار اطلاعات دیگر کاملا چرند می نماید. اعتراض در برابر قانون جدید و حق عصیان و حق مقاومت هم دیگر قدیمی و منسوخ است. بلکه اکنون زمان انکار معنای قانون است. حق مسلح همین جا زاده می شود. حقوقی که جامع این حق ها باشد، همگی قاعده گریز و ایده پرور هستند. انها ضد ماهیت های ارتجاعی عمل می کنند چون خود ماهیت هستند و حاصل کشمکش های احتماعی حول دال مرکزی عدالت.
قاب اول- نظریه بی نهایت بودن حقوق
قاب دوم- فرا حق یا ابر حق
قاب سوم - دوئل به مثابه حق خواهی
قاب چهارم- پراکسیس حقوق
قاب پنجم - دعاوی انارشیستی و محاکمه عمومی
قاب ششم- آیین دادرسی رادیکال
قاب هفتم - خصوصی سازی مفهوم حق
قاب هشتم- قراردادهای رادیکال-
قاب نهم- جنبش روان شناسی اجتماعی در حقوق
قاب دهم- حقوق روستایی مقابل حق شهری
قاب یازدهم- متافیزیک و شبه حق
قاب دوازدهم- ارتجاع حرفه ای و دانشگاهی علیه حقوق مسلح
قاب سیزدهم- وکلای انارشیست
قاب چهاردهم- رمانتیسم حقوقی و حق لیبیدویی
قاب پانزدهم- شهروندی به مثابه بردگی
قاب شانزدهم- بازنمایی امر حقوقی
قاب هفدهم- تئوری حق اضافی
قاب هجدهم- حق به مثابه ایده ئولوژی
قاب نوزدهم- نشانه شناسی و ادله اثبات
قاب بیستم- به سوی کمونیتاس و پارتاژ!
ایجاد یک پدافند حقوقی غیرعامل در جنگی هیبریدی علیه سرمایه داری حقوقی حاکم بر جهان هدف نگارش این کتاب است. شهروندان امروز حق وندان فردا هستند و آزادی آنان از فاکتورهای کلیشه ای حقوق مدرن شایسته مسلح شدن به آگاهی های حقوقیست. این اثر به شکل اجتهادی نگارش شده و شامل دغدغه های نویسنده است. لذا از ارجاعت کلیشه ای اکادمیک و منبع نگاری های عجیب و غریب در آن خبری نیست.
تئوری مرگ قانون گذار (مرگ مولف) شاید که به بیان دیگر همان تفاوت فلسفی و جود قانون و قانون گذار است. انگار زمانی که حرفی زده شد دیگر متعلق به فرد گوینده نیست چه می خواهد در دادگاه باشد چه پارلمان یا چه در جای دیگر! یعنی معنا با اشخاص حقیقی و حقوقی هیچ ارتباطی ندارد و اصولا نمیتواند رابطه ای میان ای دو باشد؟ اساسا ممکن است که قانون گذار خودش نداند چه گفته است مثل شاعری که بعدها معنی شعرش را می فهمد. به لحاظ فهم هنری دقیقا مشابه مفهوم خیانت تصویر است اما این جا کلمه است که به حق خیانت می کنند. خیانت کلمه حالا مهم ترین چالش قانون گذارییست. این یعنی قانون گذار بودن هستی، همان چیزی که در ادبیات مکتب حقوق طبیعی از آن تحت عنوان حق الهی نامبرده می شود. پسچه دلیلی دارد که اصولا بخواهیم ارادهی قانون گذار را فهم کنیم؟ اصولا چه فرقی دارد که قانون گذار که بوده و چه می اندیشیده است؟ او صرفا جعل قانون کرده است. علم هرمنوتیک و تاویل متن حالا امر غیر قانونی را قانونی می کند و برعکس. پاسداری از قانون گذار به معنی است و بی شرمانه تر از نگهبانی برای قانون و نظم حقوقی به نظر می رسد انگار در درون هر قانون میان حق و عرف یک صلح صورت می گیرد، صلحی که بیان گر یک جنگ است و آن را صلح مسلح می نامیم. این جا همه علیه یکدیگر به سلاح های سنگین عقلانی مسلح هستند اما احدی جرات چکاندن ماشه را ندارد. یک شلیک می تواند این صلح مسخره اما قانونی را به هم بزند. صلح مبانی و ماهیت ها در متن قانون پیش تر انجام شده. قانون زندان است و پشت آن هیولایی به نام دولت کمین کرده. با توهم قانون گذاری و به اسارت گرفتن روح جهان توسط او، واژگان در برابر هم صف آرایی می کنند.قانون مدرن ترین اسارت و زندان بشریست اما تفسیرهای رهایی بخش هم راه فراری از بردگی قانونی است. در واقع نظام سرواژ و برده داری هرگز از بین نرفته بلکه این خشونت غیرحقانی توانسته به راحتی وارد قانون شود. یک جنبش فرا روانی انگار در وجود قانون گذار اتفاق می افتد و قانونش هم مشوش و پرتضاد و تناقض می شود و تفسیرش هم غیرممکن می گردد. انگاروجود قانون هم راه خوبیست از دید برخی بهترین کار منع وجود قانون پدرانه و از بالا به پایین است. نباید این را حقانیت انگاشت، چون حکمت شفاهی به کمک ما می آید و شفاهتی حقانی برای نجات از بند قانون ایجاد می کند. پس قانون شفاهی همان قانون عرفی و حقوق طبیعی است؟ نه به این راحتی! حقوق وضعی و وضعیت ساز این جا معنا پیدا می کند. البته این فراتر از ظرفیت زبانی ماست. امروزه روز، حقوق خودش توسط قانون به اسارت خطوط الفبا گرفته می شود. انگار مالکیت معنوی آن هم از آن جا نشات می گیرد. که مالکیت بر معنا بی مفهوم بده و در عصر انفجار اطلاعات دیگر کاملا چرند می نماید. اعتراض در برابر قانون جدید و حق عصیان و حق مقاومت هم دیگر قدیمی و منسوخ است. بلکه اکنون زمان انکار معنای قانون است. حق مسلح همین جا زاده می شود. حقوقی که جامع این حق ها باشد، همگی قاعده گریز و ایده پرور هستند. انها ضد ماهیت های ارتجاعی عمل می کنند چون خود ماهیت هستند و حاصل کشمکش های احتماعی حول دال مرکزی عدالت.
برای کتاب حقوق مسلح،شهروندچریک نظری ثبت نشده است.